یاد دارم در غروبی سرد
ساحل ادب
ادبی-اجتماعی

 

یاد دارم در غروبی سرد ، می گذشت از کوچه ی ما دوره گر

داد می زد: کهنه قالی می خرم، دست دوم جنس عالی می خرم

کاسه و ظرف سفالی می خرم،گر نداری کوزه خالی می خرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست ، عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول ماه است و نان در  سفره نیست، ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

بوی نان تازه هوشش برده بود، اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید، گفت آقا سفره خالی می خری؟

گرسنگان را که کم هم نیستند فراموش نکنیم......

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:48 :: توسط : زرین

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ساحل ادب و آدرس samiapoor.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





انجمن وبلاگ نویسان جهرم